سالروز عروج روح خدا

0 0
  • تاریخ : 1404/3/14
  • بازدید : 6
امتیاز 0.00 تعداد رای 0

سالروز عروج روح خدا

رحمت خدا بر او بادا، که رحمت الهی را در پهنهٔ گیتی گسترد

باسمه تعالی

در جان امام، عشق الهی، شعله می‌کشید.

او را می‌گداخت، فرامی‌خیزاند و به میدان‌های هراس‌انگیز خطر، وارد می‌ساخت و به میان‌داری وامی‌داشت.

با این عشق، به میان شعله‌های آتش می‌رفت، تا جان‌هایی را رهایی بخشد، کاروان‌هایی را به سرمنزل برساند و دستانی را از درازدستی بازدارد.

در پرتو این عشق، ظلام شب را می‌شکست، سپیده را می‌گشود و مردمان گرفتار در ظلام شب را به سوی سپیده‌ای که بردمانده بود، ره می‌نمود.

عشق به «الله» و دوری‌گزینی و دامن‌گیری از هر بستگی و علاقه‌ای که از این کوی جان‌افزا، روح‌انگیز و دگرگون‌ساز، دورش می‌ساخت، جهان‌های شگفتی را به روی او گشود.

فراروی او، جام‌های جهان‌نمایی افراشته شد که آن‌به‌آن، در آن‌ها می‌دید که نگارگر ازل، چسان، انسان را در نگارستان آفرینش، نگاریده، آفریده، کرامت بخشیده، جاه داده و پیوند میان خود و او را استوار ساخته است.

با گلگشت پیاپی در این نگارستان و درنگ و دقت روی تک‌تک نگاره‌ها، دگرگونی ‌ژرفی در او پدید آمد، دیدِ گسترده‌ای یافت و روح آیینه‌سان و ضمیری آگاه.

با این دید، روح و ضمیر، به سیر آفاقی و انفسی پرداخت؛ پله‌پله بالا رفت،‌ اوج گرفت، سرزمین‌های ناشناخته را کشف کرد، به کان‌هایی دست یافت، با گوهرهای ناب، تجربه‌ها اندوخت، با دانش‌های گره‌گشا و بن‌بست‌شکن و دگرگون‌آفرین، آشنا شد و شهد آن‌ها را چشید، خان‌های راه کمال را یکایک شناخت و برای گذر از آن‌ها و رسیدن به چکاد زندگی ناب وحیانی، با دیوان و ددان، پست‌خویان و رذالت‌پیشگان، درافتاد و پنجه در پنجه شد و قهرمانانه دمار از آن‌ها برآورد.

آن والاگهر، با این سیر آفاقی و انفسی، ‌اوج‌گیری‌ها، کشف‌ها، دست‌یابی به کان‌ها و بیرون‌کشیدن گوهرها، تجربه‌ها، و دانشِ دین اندوزی‌ها، به میان مردم آمد، مردمی که از جایگاه انسانی خود، به زیر آورده شده بودند.

خطر کرد، به میدان‌های هراس‌انگیز خطر وارد شد، فریاد برآورد، بهنگام هشدار داد، خطرها را و باتلاق‌های فراروی را، یک‌به‌یک گوشزد کرد.

کانون حکمرانی را زیر پتک سخن برد، دستان آلوده، سینه‌های پرکینه، مغزهای گندیده و ناکارامد، شکم‌های از حرام انباشته‌شده، غارت‌گری‌ها، اراده‌های تباه‌شده، هویت‌های از دست‌رفته، میان‌داری جهل‌ها و بی‌خردی‌ها را آگاهانه و دقیق، فرانمود.

وادی‌به‌وادی این سرزمین را، توفان سخنِ از جان برآمده او، درمی‌نوردید و دامن می‌گستراند و هیچ بنیادی از بنیادهای ستم، از لهیب آن، در امان نمی‌ماند؛ شورانگیزانه درهم می‌کوبید، می‌سوزاند و پیش می‌ٰرفت.

در این هنگامه، گیر و دار و درهم‌آمیختگی و درهم‌تنیدگی فریادهای عاشق بالله، توفان‌ها و لهیب‌های درهم‌کوبنده و سوزاننده کلام او، مردمان، در جای‌جای این سرزمین، آسیمه‌سر از خواب گران برخاستند، گوش ایستادند، به گوش جان، پیام بیداری سالار قبیلهٔ قبله را، نیوشیدند،‌ فوج‌فوج به حرکت درآمدند و خود را به مرکز حرکت،‌ نقطه پرگار، رساندند، پرگاروار به گرد نقطه حرکت، به گردش درآمدند و رستاخیز پدید آمد و نشور مردگان و حیات از کف دادگان.

در این رستاخیز، شور و نشور، مردمانِ دمادم‌ نیوشندهٔ پیام‌های آن عالم ربانی و بهره‌یاب از نفحه‌های کوی جان او، گوهر خود را یابیدند، غبار روزگار پرادبار و دوران سراسر نکبت و هیچ‌انگاری را از آن زدودند، رخشاندند و فرادست گرفتند و رایت خود را به آن آذین بستند، به رویارویی گوهرشکنان بی‌گوهر، برخاستند و جایگاه انسانی خود را پاس داشتند.

امام، رحمت و رضوان خدا بر او بادا، جان عاشقی داشت، دمادم به آبشخور عشق الهی، که او را می‌سوخت و می‌گداخت، فرود می‌آمد، خُنُکای آن را به سرای جان خود می‌وزاند و از ناب آن لبالب می‌شد و جام‌جام برمی‌گرفت، به میان خلق می‌رفت و جرعه‌جرعه به کام تشنگان راه دوست، می‌چشاند، تا تشنگی،‌ خستگی و تفت‌زدگی را از جان‌ها به در کند و گام‌ها را برای رسیدن به ستیغ کوی جانان استوارتر بردارند.

این تکاپوها، پویه‌‌ها و هَروَله‌های پیاپیوسته بین کوی جانان و کوی به مهر آفریده‌شدگان را، بی‌خستگی، بی‌منت و از سر شیدایی و رضا و خشنودی جانان و محبوب انجام می‌داد که می‌دانست و دریافته بود که دوستی با آنان که در آفرینش بر سریرند و به مهر آفریده شده‌اند، دوستی با دوست است و عشق‌ورزی در کوی جانان.

این نگاه، بینش، انسان‌نگری و انسان‌دوستی الهی، و رفتار هماهنگ، برخاسته و پرتوگرفته از آن، امام را از ساحتی به ساحتی شریف‌تر، بار می‌داد و قلمروها و فراخناهای جدیدی، بس‌دلگشا و روح‌افزا، به روی او می‌گشود و به آن‌سوی‌ها ره می‌نمود.

تا این‌که در این سیر آفاقی و انفسی، با جان و دل، با قلبی لبالب از عشق به خدا و آفریدهٔ برگزیدهٔ او، انسان، در پرتو کلام وحی، سیرهٔ ناب نبوی، علوی و پاکان این آستان، رایت حق را برافراشت و گام در آوردگاه حق و باطل گذارد و به رویارویی خردمندانه و هوشیارانه با باطل و باطل‌گستران، قدافراشت.

به برکت این ایستادگی و از جان‌گذشتگی، حق‌افرازی و باطل‌کوبی، روزنه‌هایی به سوی روشنایی گشوده شد، بارقه‌هایی شب را شکافت و آذرخش‌هایی امید به بارش را در دل‌ها زنده کرد، تا در صباحی، نفحه‌هایی روح‌انگیز و حیات‌بخش، از کوی جانان وزید، باورها شکفت، قلب‌ها توفانی شد، اراده‌ها اوج گرفت، آتش خشم مقدس مردمان به بند کشیده شده، زبانه کشید، خورشید سرخ‌فام پانزده خرداد از مشرق این بوم و بر و مشرق جان‌های شیفته و واله، بردمید.

امام خمینی، بر زبان جاری و بر سینه‌ها حک شد. دلیران، یلان، فراخاستگان شیدا و واله، خمینی‌خمینی می‌گفتند و به دل آتش می‌زدند، شور و نشور و هنگامه‌ای بزرگ برپا بود.

پژواک صدای خوش‌آهنگ خمینی‌خمینی‌گویان یاران آن والاگهر قهرمان آوردگاه‌های دهشت‌بار، چشمه‌های امید را در دل‌ باورمندان میان‌دار، به جوشش درمی‌آورد و رعشه بر اندام جنایت‌پیشگان بدسگال می‌افکند. چنان ترس، وحشت و دهشت بر قلب آنان چیره شده بود که دیوانه‌وار سینه می‌شکافتند و خون می‌ریختند و دستان پلیدشان را به خون آزادمردان توحیدباور، آغشتند و نکبت دنیا و آخرت را بر روح و جان لجن‌آلود خود، آوار کردند.

با کشتار گسترده، به‌دار آویختن‌ها و به‌بند کشیدن‌ها و تبعیدها، و بوق و کرنا و جارزدن‌های احمقانه و به‌دور از شعور و خرد، پنداشتند و به این خیال خام فرورفتند که کار تمام شد، استبداد و استکبار همچنان می‌توانند میان‌داری کنند و فرهنگ هویت‌سوز غرب را بگسترانند، تا بتوانند بر شریان‌های ثروت این سرزمین، بیش از پیش چیره شوند.

این بی‌خردان و دورافتادگان از سرچشمه‌های وحی و ناآشنا و بی‌اعتقاد به نفحه‌ها و الهام‌های ربانی، و خیمه و خرگاه افراخته در لجن‌زارها و عفونت‌گاه‌ها، و خوگرفته به دم آلوده و مسخ‌کننده ابلیس، نمی‌توانستند بفهمند و دریابند که قیام پانزده خرداد، نفحه‌ای از نفحه‌های بهشت بود که بر جان‌ها و روح‌ها وزید و عصای موسی ع بود که صخره‌ها را شکافت، چشمه‌های حیات را جوشاند و به باورمندان و فرودآمدگان بر این چشمه‌ها، حیات جاودان بخشید و دم مسیح بود که مردگان را زندگی دوباره داد و نگاه پرمهر محمدص بود و نسیم روح‌افزای جان او، که مهربانی، محبت، دوستی، برادری و همبستگی را در بین حماسه‌آفرینان گستراند و جهانی نو، با بنلاد مهر و دوستی پدید آورد، با جان‌های همیشه شاداب از نسیم روح‌افزای جان محمدص.

امام، نقشه راه داشت. در نقشه راه او، تمام اوج‌ها و حماسه‌آفرینی‌های باورمندان و به حیات جاودان دلبستگان، در نقطه‌نقطه حرکت، و در پانزده خرداد ۴۲، نشان داده شده بود و از دیگرسوی، درندگی و درنده‌خویی و اخدودآفرینی ابلیسیان.

امام،‌ برابر نقشه و الهام‌های ربّانی،‌ وادی‌های پرخطر، سنگلاخ‌ها و خارستان‌ها را می‌پیمود، تا به سرچشمهٔ حیات برسد و با بارقه‌هایی که آن‌به‌آن از پیوند با خدا پدید می‌آمد، دل شب‌های دیجور را می‌شکافت، تا به دمیدن‌گاه سپیده دست یابد و مردمان را از تیه‌های مرگ و تاریکی‌های درهم‌شکنندهٔ روح و روان و یأس‌بار برهاند و در بامدادان، بر لب چشمهٔ حیات، خیمه و خرگاه‌شان را برافرازد.

امام، گام به گام، نفس به نفس، در جرعه‌جرعهٔ حیات خود، به عهد و پیمانی که با خدا داشت، در سرّا و ضرّا، در تنگناها و فراخناها، جامهٔ عمل پوشاند و با جان‌فشانی‌های بسیار، نگذارد رخنه و خدشه‌ای به باروی بلند میثاق با خدا وارد آید.

او، این پیمان بزرگ خداوند را، از دانایان، آگاهان و عالمان، سرلوحهٔ حرکت و قیام خود قرار داده بود:

اخذ الله علی العلماء ألّا یقارّوا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم

خداوند، از عالمان، عهد گرفته که بر گرسنگی ستمدیده و پرخوری ستم‌پیشه، راضی نباشند.

او، نمی‌توانست برتابد که سرمایه‌داران شکم‌باره و سیری‌ناپذیر، ثروت این ملت را به غارت ببرند و مردم را در گرسنگی نگه دارند، به بردگی و دریوزگی وادارند.

او، دانای بِخردی بود. رسالت خود می‌دانست که نادانی و نابخردی را با آگاهی‌بخشی و حرکت دقیق در مسیر خرد، بینایی و هوشیاری و دوری‌گزینی‌های دمادم از باتلاق‌های خردسوز، ریشه‌کن سازد.

او، رسالت خود می‌دانست که به ضعیف‌نگه‌داشته‌شدگان، قوت روحی بدهد، تا علیه قدرت‌مندان، سرکشان، نادیده‌انگاران حقوق دیگران، بایستند و حق خود را مطالبه کنند.

مولی علی بن ابی طالب می‌فرماید:

فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلّى الله عليه و آله و سلم يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِن: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِع»

از رسول خدا ص بارها شنیدم که فرمود:

هیچ قومی، به مقام قداست، تقدیس، ترقی و رقاء، نمی‌رسد، مگر آن‌که ضعیف در برابر قوی بایستد و بدون آن‌که زبان‌اش به لکنت بیفتد، حق خود را بگیرد.

استکبار جهانی و ایادی مزدور او، با تمام توان تلاش می‌کردند، قدرت روحی را، با تحقیر، پست‌انگاری، فقر و هویت‌سوزی از مردم بگیرند که امام، با قدرت روحی بالا، در برابر این نقشه شوم ایستاد و مردم را با گوناگون روش‌ها، به قدرت روحی خود آگاهاند و به آبشخور ناب آن فرود آورد.

امام، با این قدرت روحی، و قدرت روحی یاران جان بر کف، هیمنهٔ دروغین دشمن را در هم شکست و انقلاب بزرگ ۵۷ را بر مدار حق و حقیقت و نگاه انسانی به انسان، پدید آورد و با برکشیدن قانون‌های الهی و سرشتاری از کتاب و سنت، پایه‌های حکمرانی دینی را افراشت، تا مردمان با هر عقیده و مرام، در پرتو آن به جایگاه والای انسانی خود، دست یابند و بر سریر خوشبختی فراروند.

سرانجام، آن یگانهٔ روزگار، پس از عمری مجاهدت، بندگی خالصانه خدا، عشق بی‌انتها و گسترده به خلق خدا، در آستانهٔ پانزده خرداد، روح بلندش به سوی آستان ربوبی، با دلی آرام، قلبی مطمئن، روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل رب ودود، بال در بال ملائک به پرواز درآمد.

رحمت خدا بر او بادا که رحمت الهی را در پهنهٔ گیتی گسترد.

سلام محمد مصطفی و علی مرتضی بر او بادا

که سیره ناب آن دو سرور را به سرای سینه‌ها افشاند و شهد آن‌را به کام‌ها چشاند.


منبع:
امتیاز دهید :
به اشتراک بگذارید :

نظر دهید

گزارش